يادداشت با عنوان «دلم کمی آشوب می خواهد»
يادداشت: تيمور غلامي، انجمن ادبيات داستاني بسيج هنرمندان خراسان شمالي
آشوب چشمانی که غوغایی ست و دلی که در خشکسالی ، هم کلاس بارانی زمستانی ست . دلم بی قرار ، قرار هاست . وعده های پونه های بهاری که بی بهانه قیام می کنند و تا به ارتفاع معرفتت تکبیر سر بدهند . از هر آنچه دل زنندگی ست ، رها شوند که در گستره طلوع سیالت ، شناور گردند و عطر بهاری شدنت را بگسترانند در باور رود . دلم آشوب می خواهد تا از رخوت ثانیه های سست و بی رمق و شومی دفتر های بی ورق آزاد شوم . چشمانم بگوید و زبان سکوتم روایت کند برایت ناگفته های وجودم را . چندی بود که با سکوتم آشوبم را روایت می کردم از زبان سوم شخص غایبم برای اول شخص حاضرت . سوم شخصت شدم تا در نبودم و نبودنت اول شخص بی قراریم باشی و جاری شوی در ترانه های شرقی تا طوفانی به پا کنی در سکوت سرد و سفید بی ترانه دفتر های غربی . از من طلوع کنی و در تو غروب کنیم . با رایحه بیداری و عطر جاودانه هوشیاری ، تکراری آیینه ها شویم و بخوانیم تا که بخوابیم که خواب های آشوب زده را به دیوانگی بکشانیم . دلم کمی آشوب می خواهد تا که شیطانی بشوم در بهشتت .
انجمن ادبيات داستاني بسيج هنرمندان خراسان شمالي
تیمور غلامی
آخر آذر ۱۴۰۱
افزودن دیدگاه جدید